الان من ، سر دفتر خاطره هام نشستم دارم حس میکنم ،خاطره هان مثل خار تو دستم
خاطره هایی، که یادم میارن منو از روزای بدی حسو دیدم ،که میگفت جواب تماساشو ندی
چشای من غم رو هم دید، ولی بی واسطه رفتی طرف یکی دیگه، شبای من ساکته
من که ادعایی نداشتم ،واسه با هم بودن که زندگیم شد ،بعدی مثل با غم بودن
راحت بودم ، توی زندگی غم نداشتم وقتی با تو بودم ،تو دنیام هیچی رو کم نداشتم
یاد بچگی هامون که میکردیم بازی گوشی خیس عرق بعد بازی باهم زیر دوشیم
وقت دلتنگی میزدم زنگ به گوشیت یکی برمیداشت میگفت الو کوشی
ولی الان دیگه با کس دیگه خوشی خیلی عوض شدی عین اینکه زیر و روشی
میدونم طعم زندگی واسه تو طعم خوشی واست زندگی مزه میده مثل طعم سوشی
روزگار خواست که ما از هم دیگه دور شیم عاقبتم بهارم پاییز شد و لباس غمو پوشید
هیچ دلی مثل دل من واست کشته تر نیس صورت دیگه ای جز توواسم خشکل تر نیس
الان دیگه کسی منتظر برام پشت در نیس